خطبة ‌ آتشین‌ حضرت زینب (س)‌ در کوفه (شعر)



       حال‌ در کوفه‌، زینب‌ کبری        ‌هست‌ ناظر به‌ حالت‌ آنها

که‌ زنان‌ آه‌ وناله‌ می‌کردند        غرق‌ در ماتم‌ وغم‌ ودردند


نیز مردان‌ کوفیان‌، گریان‌        از چنین‌ حادثه‌، همه‌ نالان‌


ناگهان‌ زینب‌ غمین‌ آمد        یک‌ نهیب‌ شدید، آن‌جا زد


زینب‌ آمد در آن‌ زمان‌ به‌ خروش        ‌گفت‌: ای‌ کوفیان‌، همه‌ خاموش‌


با چنان‌ نغمه‌ای‌ که‌ او سر داد        زنگ‌ها نیز از صدا افتاد


بعد از آن‌ رو سوی‌ خدا بنمود        سینه‌ با یاد ایزدش‌ بُگشود


سپس‌ او رو به‌ سوی‌ مردم‌ کرد        با دلی‌ پاک‌ وسینه‌ای‌ پر درد


گفت‌ ای‌ کوفیان‌ پر نیرنگ‌        همه‌ بی‌ بهرگان‌ از فرهنگ‌


همه‌ از غیرت‌ وحمیّت‌، دور        پیش‌ چشمان‌ ما همه‌ منفور


همگی‌ چاپلوس‌ ومکارید        مردمی‌ خائن‌ وفسونکارید


جز دروغ‌ وخصومت‌ وکینه        ‌نیست‌ در بین‌ مردم‌ کوفه‌


توشه‌ای‌ بد در آخرت‌ دارید        چون‌ همه‌ مردمی‌ تبهکارید


همه‌ پیمان‌ خویش‌، بشکستید        پای‌ دیوار کهنه‌ بنشستید


تا فروریخت‌ روی‌ سر، دیوار        می‌شود بسته‌ نیز راه‌ فرار


حال‌، گریان‌ شدید بهر حسین‌!        بعدِ مرگش‌ کنید شیون‌ وشین‌


دلتان‌ جملگی‌ چنان‌ سنگ‌ است        ‌این‌ جنایت‌ چو لکة‌ ننگ‌ است‌


گر، گریبان‌ خویش‌، چاک‌ کنید        لکه‌ را کِی‌ توان‌، که‌ پاک‌ کنید


خواهم‌ از درگه‌ خدای‌ جهان‌        دیده‌هاتان‌ همی‌ شود گریان‌



اقدس‌ کاظمی‌(مژگان‌)

۲ بیتی



(هفتاد و دو گل)

جانـت بـه کــویــر  تفتــه دریـا بخشید 

هفتاد و دو گل ، به  متن صحرا بخشید

بـــا جلـــوه ی کــربـلای عـاشـورایی

خـون تــو بـه رنگ سرخ معنا بخشید


 


*****************************************************************


ضریح تو داره عطر گل یاس 

 نوازش های دستت میشه احساس 

 کی میدونه آقا پر میشه شاید.

شبا سقا خونه ات با مشک عباس ... *****************************************************************


آن روح زلال و صیقلی زینب بود

آیینه ی غیرت علی زینب بود

هر چند امام و مقتدا بود حسین

پیغمبر کربلا ولی زینب بود


*****************************************************************


انگار تمام شهر تسخیر شده

بنگاه فروش غل و زنجیر شده

از چارطرف حرمله ها آمده اند

بازار پر از نیزه و شمشیر شده

 

***

سجاده به دوش ها همه آمده اند

آن حلقه به گوش ها همه آمده اند

ذی الحجه و مکه و محرم نزدیک
شمشیر فروش ها همه آمده اند

 

***

 

فریاد حسین را شنیدیم همه

از کوفه به سوی او دویدیم همه

رفتیم به کربلا ولی برگشتیم

از شمر امان نامه خریدیم همه



****************************************************************


چشمان زمین دوباره تر خواهد شد

ماه از سر شب بدون سر خواهد شد

تاریخ دوباره به خودش می لرزد

شق القمری بزرگتر خواهد شد

***

خورشید نشسته بر درت ای کوفه

غافل شدی از دور و برت ای کوفه

امروز فرات را به رویش بستی

ای خاک دو عالم به سرت ای کوفه

***

این نیزه مرا به عشقتان میدوزد

در عمق وجود شعله می افروزد

امسال اگرچه در زمستانم باز

از بردن اسم تو لبم می سوز

با تشکر از عزیزان سراینده

یا حسین...


یه سر هم به ما بزن ای نور عینم

تا که نوکرت بشم آقام حسینم

افتخار پیمبراس
جارو کش خونت بشن

هرچی ملک داره خدا
خراب و دیوونت شدن

هر نفسی نگی حسین
بدون که اوج غفلته

تا به ابد بگو حسین
ذکر حسین عبادته

شاه شهید

گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم / با همین قافله ام راه فنا می پویم

دست همت ز سراب دو جهان می شویم /  شور یعقوب کنعان یوسف خود می جویم



که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم



گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم /  زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم


هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم  / « فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم:



بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»



من به میدان بلا روز ازل بودم طاق  / کشته یارم و با هستی او بسته وثاق


من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق! / « طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق


که در این دامگه حادثه چون افتادم »



لوحه سینه من گر شکند سُم ستور  / ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور


باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور/  « سایه طوبی و غلمان و قصور و قدحور


به هوای سر کوی تو برفت از یادم»



تا در این بزم بتابید مه طلعت یار / من خورم خون دل و یار کند تیر نثار


پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار / « نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار


چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم»



تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت / شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت


از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت / « کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت


یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟!»

دلم کرده هوای سرزمینی...



دلم کرده هوای سرزمینی  /  که میگویند چون جنت قشنگ است 


همان جایی که شاهی خوب دارد  /  برای شاه این دل تنگٍ تنگ است

منم آری گدایی بی سرو پا  /  که می آید به درگاهت گدایی

تفقُّد کن گدای بینوا را  /  تو که عرش و زمین را پادشاهی

زِ درد حسرت و دردِ جدایی  /  قسم دادم خدا را بر خدایی

دل هر عاشق دلبسته چون من  /  شود یک روز عمری کربلایی

بیا جانا بیا همراه ما شو  /  بیا با ما گدای نینوا شو

بیا با پای دل بهر زیارت  /  تو هم یک زائر کربُبلا شو

عزیزان کربلا نبض زمین است  /  اگرچه تاکنون آنرا ندیدم

ولی از زائران کربلایی /  زشهر کربلا قدری شنیدم

دلم تنگ است تنگِ کربلایش /  و تنگِ آن حریم با صفایش

و تنگِ آن حریم روبرویش / حریمِ آن امیرِ با وفایش

دلِ من غم گرفته بیقرار است  /  برایش گریه کردن افتخار است

نشستم عاشقانه گریه کردم  /  ببین حال دل من زار زار است

برایم واعظی از کربلا گفت  /  زِ روزِ محشر و ظهر بلا گفت

حدیث خواهری بی یارو یاور  /  حدیث تل و گود قتلگاه گفت

زتیغ و خنجر و رأس بریده  /  زِطفلان یتیم داغ دیده

زِ مولایی که از داغ برادر  /  مثال یک کمان قدش خمیده

زِاشک و مشک و چشمان ابوالفضل  /  زِلطف و جود و احسان ابوالفضل

عمود آهنی،فرق شکسته  /  وصال تیغ و دستان ابوالفضل

مصیبت گفت و آتش زد به دلها  /  دو چشمانش زِآب دیده شد تر

و واعظ اشک ریزان روی منبر  /  سلامی داد بر آقای بی سر

مصیبت را به پایان برد واعظ  /  ولیکن در دلم حزنی نهفته

شنیدم داستانهایی از آنروز  /  که واعظ چیزی از آنها نگفته

شنیدم زلجناح آمد ز میدان  /  ولیکن زین مرکب واژگون بود

شنیدم خیمه را آتش کشیدند  /  شنیدم گوش هایی غرق خون بود

شنیدم جامه را از تن دریدند  /  شنیدم بند انگشتی بریدند

شنیدم وحشیانه حمله کردند  /  شنیدم معجری از سر کشیدند

شنیدم سینه ها آتشفشان بود  /  شنیدم رأس ها بر آسمان بود

شنیدم مُزد قرآن خواندن آن روز  /  همه در ضربه های خیزران بود

زِ داغت یا حسین بنگر چه سانم  /  بده رخصت که من با تو بمانم

برای اینکه آیی پیشم آقا  /  درون خانه عاشورا بخوانم

خدا لعنت کند آلِ زیادُ  /  خدا لعنت کند آل امیه

خدا لعنت کند آن شمر ملعون  /  بگو آمین اِلا یمِ القیامه