از عصر عاشورا زینب تجلى مىکند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است که در این وقتبه شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلى پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقى بماند،چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به» (1) این خودش دارد مىمیرد.و این هم خودش یک حکمت و مصلحتخدایى بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن على باقى بماند.یکى از کارهاى زینب پرستارى امام زین العابدین است.
در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مرکبهایى(شتر یا قاطر یا هر دو)که پالانهاى چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا پارچهاى روى پالانها نگذارند،براى اینکه زجر بکشند.
بعد اهل بیتخواهشى کردند که پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسین» (2) گفتند:شما را به خدا حالا که ما را از اینجا مىبرید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید براى اینکه مىخواهیم براى آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظى کرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند که به علتبیمارى،پاهاى مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند،دیگران روى مرکب آزاد بودند.
وقتى که به قتلگاه رسیدند،همه بى اختیار خودشان را از روى مرکبها به روى زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله مىرساند،آن را به یک وضعى مىبیند که تا آن وقت ندیده بود:بدنى مىبیند بى سر و بى لباس،با این بدن معاشقه مىکند و سخن مىگوید:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى» (3) .آنچنان دلسوز ناله کرد که«فابکت و الله کل عدو و صدیق» (4) یعنى کارى کرد که اشک دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.
مجلس عزاى حسین را براى اولین بار زینب ساخت.ولى در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستارى زین العابدین به عهده اوست،نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کانه مىخواهد قالب تهى کند، فورا بدن ابا عبد الله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مىبینم که مىخواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟فرمود: عمه جان!چطور مىتوانم بدنهاى عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع مىکند به تسلیتخاطر دادن به زین العابدین.
ام ایمن زن بسیار مجللهاى است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،کسى است که از پیغمبر حدیث روایت مىکند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتى از پیغمبر را براى زینب نقل کرده بود ولى چون روایت خانوادگى بود یعنى مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یک روز در اواخر عمر على علیه السلام براى اینکه مطمئن بشود که آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثى اینچنین از ام ایمن شنیدهام،مىخواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض کرد.پدرش تایید کرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.
زینب در آن شرایط این حدیث را براى امام زین العابدین روایت مىکند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفهاى دارد،مبادا در این شرایط خیال کنید که حسین کشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایتشده است که حسین علیه السلام همین جا،که اکنون جسد او را مىبینى،بدون اینکه کفنى داشته باشد دفن مىشود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذرى همتخواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب براى امام زین العابدین روایت مىکند.بعد از ظهر مثل امروزى را-که یازدهم بود-عمر سعد با لشکریان خودش براى دفن کردن اجساد کثیف افراد خود در کربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حرکت دادند(مثل امشب که شب دوازدهم است)،یکسره از کربلا تا کوفه که تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.
اینها را حرکت دادند و بردند در حالى که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعتبعد از طلوع آفتاب در حالى که اسرا را وارد کوفه مىکردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند که با یکدیگر بیایند.وضع عجیبى است غیر قابل توصیف!دم دروازه کوفه(دختر على،دختر فاطمه اینجا تجلى مىکند)این زن با شخصیت که در عین حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابهاى مىخواند.راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصى زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات»دختر على یک اشاره کرد.
عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الى الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس» (5) یعنى در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مىزدند صدایش به جایى نمىرسید،گویى نفسها در سینهها حبس و صداى زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مرکبها هم ایستادند(آمدها که مىایستادند،قهرا مرکبها هم مىایستادند).
خطبهاى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .این«خفره»خیلى ارزش دارد.«خفره»یعنى زن با حیا.این زن نیامد مثل یک زن بى حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد.در عین حال دشمن مىگوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود.شجاعت على با حیاى زنانگى در هم آمیخته بود.
در کوفه که بیستسال پیش على علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنجسال خلافتخود خطابههاى زیادى خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن على علیه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گویى سخن على از دهان زینب مىریزد،گویى که على زنده شده و سخن او از دهان زینب مىریزد،مىگوید وقتى حرفهاى زینب-که مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم که همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مىگزیدند.
این است نقش زن به شکلى که اسلام مىخواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاکى و حریم.تاریخ کربلا به این دلیل مذکر-مؤنث است که در ساختن آن،هم جنس مذکر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.
و لا حول و لا قوة الا بالله
1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.
2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص396 و مقتل الحسین خوارزمى،ج 2/ص39 آمده است که تماما از حمید بن مسلم روایت مىکنند.
3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص59.
5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.
کتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 406
نویسنده: شهید مطهرى
مورخ شهیر، عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری در کتاب پر ارج «کامل بهایی» که در سال 675 هـ . ق نگاشته، چنین نقل میکند که:
«زنان خاندان نبوت را در حالت اسیری به خانه یزید آوردند، دخترکی بود سه ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت:
پدر من حسین کجاست؟
این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان بود، زنان و کودکان جملگی در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد.
خبر بردند که ماجرا چنین است.
لعین در آن حال گفت:
بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند.
پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار دختر سه ساله نهادند. پرسید:
چیست؟
گفتند: سر پدر توست.
آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد
یا بی بی رقیه
دلایلی عقلی و نقلی بر این موضوع وجود دارد که نصرت و یاری سیدالشهداء (ع) همان نصرت و یاری امام عصر (ع) است ،
از جمله:
نقل روایتی از امام حسین (ع) که در کربلا به اصحاب خود فرمود :
«هر کس ما را با جان خود یاری کند در درجات برتر بهشت با ما خواهد بود».
جدّ بزرگوارم رسول خدا (ص) فرمود:
« فرزندم چنین در کربلا در حال تنهایی و تشنگی شهید خواهد شد، هر کس او را یاری کند ، مرا و فرزندش حضرت قائم (ع) را یاری کرده است».
به
همین دلیل است که دوستی سیدالشهداء (ع) به منزله محبت به همه اهل بیت (ع) و
زیارت ایشان ، زیارت همه و گریه بر ایشان ، گریه بر همه و ادای حقّ ایشان
، ادای حقوق همه امامان (ع) و نصرت و یاری ایشان ، نصرت و یاری همه اهل
بیت (ع) است .
پس هر کس در هر زمان و با هر عنوان، امر و اهداف سیدالشهداء (ع) را زنده نماید و ایشان را نصرت و یاری کند ؛ امر و اهداف حضرت قائم (ع) را زنده گردانیده و [در حقیقت] آن حضرت را یاری نموده و در زمره یاران آن جناب داخل گردیده است
، زیرا در این زمان خون خواه و صاحب مصیبت عظمای او در عالم ، کسی جز وجود مبارک حضرت صاحب العصر و الزمان (ع) نیست و روشن است که حضور در عزای او و همراهی با صاحب سوگ ، نوعی یاری نمودن او به شمار میرود
نامه اول:
برادر با ایمان و دوست رشید ما
نامهای به
برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که
خداوند عزت وی را مستدام بدارد.
سلام خداوند بر تو ای کسی که در
دوستی ما به زیور اخلاص آراستهای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز
مخصوص هستی.
ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم، و
از پیشگاه مقدس خداوندی استدعا میکنیم که بر سید و مولای حضرت محمد بن
عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بینهایت
خویش را نازل فرماید.
از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و
نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به
ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنیم.
شما مکلف هستید که
اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفیق اطاعتش را
به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش
محفوظشان دارد.
با یاری خداوند متعال در مقابل دشمنان ما که از دین
خداوند روی برگرداندهاند بر اساس تذکرات، استقامت کن و با خواست الهی
دستورات ما را به آنان که از تو میپذیرند و گفتار ما موجب آرامش آنها
میباشد، ابلاغ کن. با این که بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی آنها
ما و شیعیانمان تا زمانی که حکومت در اختیار ستمگران است در نقطهای دور و
پنهان از دیدهها بسر میبریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما
میگذرد کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از
خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری میکردند ولی اکثر شما
مرتکب شدید باخبریم.
اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث
زندگی شما را در بر میگرفت و دشمنان شما را از بین میبردند.
از
عهدشکنیها و پشت سر گذاشتن عهد و پیمانها با اطلاعیم(که همین عوامل موجب
بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است). گویی اینها از لغزشهای خود
خبر ندارند، با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را
فراموش نمیکنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما
را در بر میگرفت و دشمنان شما را از بین میبردند.
پس، از خداوند
بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید.
در برابر
فتنههایی که پیش میآید و البته عدهای در این آزمایش و برخورد با فتنهها
هلاک میشوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانههای حرکت و قیام ما
هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علیرغم کراهت و
ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.
تقیه
را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین
میکنم.
... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک
سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری
کنید.
امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و
دیگر در آن هنگام توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
عدم التزام
به دستورات ما، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و
پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
ای شیخ مفید! خداوند شما را با الهامات
غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمت بیپایانش نصیب ما
فرماید.(1)
نامه دوم:
درود بر تو ای دوست
پراخلاص
اما بعد! درود بر تو ای دوست پراخلاص در دین خدا!
ای
آن که در عشق و ایمان به خاندان وحی و رسالت به اوج آگاهی و یقین پر
کشیدهای!
من نجات آن کسی را تضمین میکنم که در آن فتنه برای خود،
موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به راهی خداپسندانه
گام سپارد.
ما در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را که جز او
خدایی نیست، سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پیام آورمان
محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان گرانقدر و پاک او درود و رحمت جاودانه
میطلبیم.
و به تو که خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته،
پاداشت را بخاطر سخنان جاودانهای که با صداقت از جانب ما میگویی، کامل و
افزون سازد! اعلام میداریم که به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده
شده است که تو را به افتخار دریافت نامه و پیام کتبی مفتخر ساخته و تو را
مسئول سازیم که آنچه را به تو مینگاریم، همه را به دوستان راستین ما که در
قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.
به آن دوستان و شیفتگانی که
خداوند به برکت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد و در پرتو حراست و عنایت
خود به آنان، کارهایشان را کفایت و مشکلاتشان را مرتفع سازد.
از
این رو به آنچه یادآوری کردیم، آگاه باش که خداوند با یاریش تو را در برابر
دشمنانش که از مرزهای دین او بیرون رفتهاند، تأیید فرماید و نیز در کار
بزرگ رسانیدن آنچه که به خواست خداوند بر تو یادآوری و ترسیم خواهیم نمود
به کسانی که بدانها اطمینان و اعتماد داری، عمل نما!
گرچه، ما اینک
آنچه خداوند(بر اساس حکمت خویش) برای ما و پیروان با ایمانمان، صلاح
اندیشیده است، تا هنگامی که حکومت دنیا در دست فاسقان و استبدادگران است،
در مکانی دور از قلمرو بیدادگران سکونت گزیدهایم، اما بر اوضاع و اخبار
شما و جامعه شما به خوبی آگاهیم.
چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما
پوشیده نمیماند و شرایط غمبار و دردناکی که شما بدان گرفتار آمدهاید،
آنگونه که هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی که بسیاری از شما به
راه و رسم ناپسندی که پیشینیان شایسته کردارتان از آن دوری میگزیدند، روی
آورده و پیمان فطرت را، به گونهای پشت سر انداختید که گویی هرگز بدان آگاه
نیستید ... .
شما باید با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید
که او را به دوستی ما نزدیک میسازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و
ناراحتی ما میگردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی
فرا میرسد، در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه و
زشتکاری، او را از کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
وآنگاه (به
کیفر گناهان) به این شرایط غمبار و خفت انگیز گرفتار گشتید.
ما از
سرپرستی و رسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر
خویش نزدودهایم؛ که اگر جز این بود، موج سختیها بر شما فرود میآمد و
دشمنان بدخواه و کینهتوز، شما را ریشه کن میساختند.
پس پروای
خداوند را پیشه سازید و از (اهداف بلند آسمانی) ما پشتیبانی کنید تا شما را
از فتنهای که به سویتان روی آورده است و شما اینک در لبه پرتگاه آن قرار
گرفتهاید نجات بخشیم. از نگون بختی و فتنهای که هر کس مرگش فرا رسیده
باشد در آن نابود میگردد و آن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور
میماند، و آن فتنه، نشانهای از نشانههای نزدیک شدن جنبش ماست و پخش
نمودن خبر آن به دستور ما، به وسیله شماست.
خداوند نور خود را، گرچه
شرک گرایان را، خوش نیاید، کامل خواهد گردانید. از برافروختن و شعلهور
ساختن آتش پرشراره جاهلیت که گروههای اموی مسلک، آن را برافروخته و گروه
هدایت یافتگان را بوسیله آن میترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده و
بدان چنگ زنید! من نجات آن کسی را تضمین میکنم که در آن فتنه برای خود،
موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به راهی خداپسندانه
گام سپارد.
از رویدادی که به هنگامه فرارسیدن جمادی الاول امسال روی
خواهد داد، عبرت آموزید و از خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد
سهمگین از آن بیدار شوید. بزودی نشانهای روشن از آسمان و نشانهای روشن از
زمین پدیدار خواهد گشت.
در شرق عالم رویدادهای اندوهبار و دلهره
آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروههایی که از اسلام بیرون رفتهاند، بر عراق
سلطه خواهند یافت. بر اثر سیاست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگی معیشت و روزی
میشوند و پس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگری بدکار، رنجها و دردها
برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپیشگان درست اندیش و شایسته کردار، از نابودی
او شادمان خواهند شد.
ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و
پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواستهات)
را خواستیم.
مردمی که از نقاط مختلف کره زمین به زیارت خانه خدا
میروند، هرچه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن
سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعیت ویژهای خواهیم داشت که در پرتو
نظم و تدبیر و انسجام، آشکار میگردد.
از این رو هر یک از شما باید
با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک
میسازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما میگردد، به
شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا میرسد، در شرایطی که
بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه و زشتکاری، او را از کیفر
عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
خداوند، راه رشد و رستگاری را به
شماها الهام بخشد و وسایل پیروزی به مهر و لطف خویش، برایتان فراهم آورد
هان ای برادر پر مهر و پر اخلاق و با صفای در محبت! و ای یار و یاور با
وفای ما!
این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیداریش که هرگز آن
را خواب نمیگیرد، تو را حفظ کند، این نامه را نگهدار و آنچه را برایت
نگاشتهایم به کسی نشان مده و هیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز و آنچه در
این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو و به خواست خداوند
پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای آن، سفارش کن و درود خدا بر محمد و
خاندان پاک و پاکیزهاش باد!
نامه سوم:
درود خدا بر
تو ای یاری رسان حق!
درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آن که با
گفتار راستین و شایسته، مردم را بسوی حق فرا میخوانی!
در جریان باش
که بخاطر کارهای سازنده و شایستهات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و
لطف خود، تو را به انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته
است.
ما در نامه خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او
نیست (و) خدای ما و خدای نیاکان (گرانقدر) ما است، سپاس میگذاریم و از
بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(صلی الله علیه و آله) آخرین پیام
آور خدا و خاندان پاک و مطهرش، درودی جاودانه میطلبیم.
و بعد!
دوست راه یافته به حقیقت! خداوند بدان وسیلهای که به سبب دوستان ویژه خود،
به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نیرنگ دشمنانش حراست
فرماید.
ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با
خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواستهات) را خواستیم.
ما
اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته بر فراز قلهای سر به آسمان
کشیده، اقامت گزیدهایم که به تازگی به خاطر عناصری بیداد پیشه و بی ایمان،
بناگزیر از منطقهای پر دار و درخت بدین جا آمدهایم و بزودی از اینجا نیز
به دشتی گسترده که چندان از آبادی به دور نیست، فرود خواهیم آمد و از
وضعیت و شرایط آینده خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان
باشی که بخاطر کارهای سازنده و شایستهات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر
و لطف خود، تو را به انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته
است.
از این رو تو - که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز آن
را خواب نمیگیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنهای که جان آنان
را که آن را در دلهایشان کشتهاند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! و
باید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان
آوردگان، شادمان و جنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.
هان ای دوست
پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری!
خداوند همانسان که دوستان شایستهکردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز
تأیید نماید! ما به تو اطمینان میدهیم که هر کس از برادران دینیات،
پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند،
در فتنه نابود کننده و گرفتاریهای تیره و تار و گمراهگرانه، در امان
خواهد بود.
و نشانه حرکت و جنبش ما از این خانهنشینی و کنارهگیری،
رخداد مهمی است که در سرزمین وحی و رسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق
پیشه و نکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خونهای محترم
را حلال شمرده و به نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آوردگان خواهد کرد، اما به
هدف ستمبار و تجاوزکارانه خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر
توحیدگرایان شایستهکردار، بوسیله نیایش و راز و نیازی که از فرمانروای
آسمان و زمین پوشیده نمیماند، آنان را حفاظت و نگهداری خواهیم کرد.
بنابراین
قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمینان یابد و
آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگیریهای
هراسانگیزی، آنان را به دلهره میافکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در
امان خواهند بود و سرانجام، کار با دست توانا و ساخت تدبیر نیکوی خدا - تا
هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند - شایسته و نیکو خواهد بود.
هان
ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و
پیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایستهکردار پیشین ما را تأیید فرمود،
تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان میدهیم که هر کس از برادران
دینیات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان
حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاریهای تیره و تار و گمراهگرانه، در
امان خواهد بود و هر آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او ارزانی
داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی
در این جهاد و سرای دیگر، بازنده و زیانکار خواهد بود.
دوست واقعی!
اکر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد -
براستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند،
هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما،
دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان میگشت.
از
این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است
و آن عملکرد را زیبنده اینان نمیدانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور
نمیدارد.
خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او
بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش باد!
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود.
اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.
پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر
توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح
دادند که:
« شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او
را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او
مقبره می سازم.
در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس
از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار
قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد
شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت
بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است.
زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت:
« این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران.
به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را
به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد
. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.