اولین مجلس عزاى حسین(ع)

از عصر عاشورا زینب تجلى مى‏کند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است که در این وقت‏به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلى پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقى بماند،چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به‏» (1) این خودش دارد مى‏میرد.و این هم خودش یک حکمت و مصلحت‏خدایى بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن على باقى بماند.یکى از کارهاى زینب پرستارى امام زین العابدین است.

در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مرکبهایى(شتر یا قاطر یا هر دو)که پالانهاى چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا پارچه‏اى روى پالانها نگذارند،براى اینکه زجر بکشند.

بعد اهل بیت‏خواهشى کردند که پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسین‏» (2) گفتند:شما را به خدا حالا که ما را از اینجا مى‏برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید براى اینکه مى‏خواهیم براى آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظى کرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند که به علت‏بیمارى،پاهاى مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند،دیگران روى مرکب آزاد بودند.

وقتى که به قتلگاه رسیدند،همه بى اختیار خودشان را از روى مرکبها به روى زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله مى‏رساند،آن را به یک وضعى مى‏بیند که تا آن وقت ندیده بود:بدنى مى‏بیند بى سر و بى لباس،با این بدن معاشقه مى‏کند و سخن مى‏گوید:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى‏» (3) .آنچنان دلسوز ناله کرد که‏«فابکت و الله کل عدو و صدیق‏» (4) یعنى کارى کرد که اشک دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.

مجلس عزاى حسین را براى اولین بار زینب ساخت.ولى در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستارى زین العابدین به عهده اوست،نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کانه مى‏خواهد قالب تهى کند، فورا بدن ابا عبد الله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مى‏بینم که مى‏خواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟فرمود: عمه جان!چطور مى‏توانم بدنهاى عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع مى‏کند به تسلیت‏خاطر دادن به زین العابدین.

ام ایمن زن بسیار مجلله‏اى است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،کسى است که از پیغمبر حدیث روایت مى‏کند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتى از پیغمبر را براى زینب نقل کرده بود ولى چون روایت‏ خانوادگى بود یعنى مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یک روز در اواخر عمر على علیه السلام براى اینکه مطمئن بشود که آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثى اینچنین از ام ایمن شنیده‏ام،مى‏خواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض کرد.پدرش تایید کرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.

زینب در آن شرایط این حدیث را براى امام زین العابدین روایت مى‏کند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه‏اى دارد،مبادا در این شرایط خیال کنید که حسین کشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت‏شده است که حسین علیه السلام همین جا،که اکنون جسد او را مى‏بینى،بدون اینکه کفنى داشته باشد دفن مى‏شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذرى همت‏خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب براى امام زین العابدین روایت مى‏کند.بعد از ظهر مثل امروزى را-که یازدهم بود-عمر سعد با لشکریان خودش براى دفن کردن اجساد کثیف افراد خود در کربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حرکت دادند(مثل امشب که شب دوازدهم است)،یکسره از کربلا تا کوفه که تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.

اینها را حرکت دادند و بردند در حالى که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت‏بعد از طلوع آفتاب در حالى که اسرا را وارد کوفه مى‏کردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند که با یکدیگر بیایند.وضع عجیبى است غیر قابل توصیف!دم دروازه کوفه(دختر على،دختر فاطمه اینجا تجلى مى‏کند)این زن با شخصیت که در عین حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابه‏اى مى‏خواند.راویان چنین نقل کرده‏اند که در یک موقع خاصى زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات‏»دختر على یک اشاره کرد.

عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الى الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس‏» (5) یعنى در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مى‏زدند صدایش به جایى نمى‏رسید،گویى نفسها در سینه‏ها حبس و صداى زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مرکبها هم ایستادند(آمدها که مى‏ایستادند،قهرا مرکبها هم مى‏ایستادند).

خطبه‏اى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .این‏«خفره‏»خیلى ارزش دارد.«خفره‏»یعنى زن با حیا.این زن نیامد مثل یک زن بى حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد.در عین حال دشمن مى‏گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود.شجاعت على با حیاى زنانگى در هم آمیخته بود.

در کوفه که بیست‏سال پیش على علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج‏سال خلافت‏خود خطابه‏هاى زیادى خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن على علیه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گویى سخن على از دهان زینب مى‏ریزد،گویى که على زنده شده و سخن او از دهان زینب مى‏ریزد،مى‏گوید وقتى حرفهاى زینب-که مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم که همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مى‏گزیدند.

این است نقش زن به شکلى که اسلام مى‏خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاکى و حریم.تاریخ کربلا به این دلیل مذکر-مؤنث است که در ساختن آن،هم جنس مذکر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوة الا بالله



1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.

2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص‏396 و مقتل الحسین خوارزمى،ج 2/ص‏39 آمده است که تماما از حمید بن مسلم روایت مى‏کنند.

3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص‏59.

5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.

کتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 406

نویسنده: شهید مطهرى

یا بی بی رقیه



مورخ شهیر، عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری در کتاب پر ارج «کامل بهایی» که در سال 675 هـ . ق نگاشته، چنین نقل می‌کند که:


«زنان خاندان نبوت را در حالت اسیری به خانه یزید آوردند، دخترکی بود سه ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت:


پدر من حسین کجاست؟


این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان بود، زنان و کودکان جملگی در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.


یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد.


خبر بردند که ماجرا چنین است.


لعین در آن حال گفت:


بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند.


پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار دختر سه ساله نهادند. پرسید:


چیست؟


گفتند: سر پدر توست.


آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد


یا بی بی رقیه


یاری آخرین حجّت خدا (ع) با یاری سیدالشهداء (ع)



دلایلی عقلی و نقلی بر این موضوع وجود دارد که نصرت و یاری سیدالشهداء (ع) همان نصرت و یاری امام عصر (ع) است ،


از جمله:


نقل روایتی از امام حسین (ع) که در کربلا به اصحاب خود فرمود :


«هر کس ما را با جان خود یاری کند در درجات برتر بهشت با ما خواهد بود».


جدّ بزرگوارم رسول خدا (ص) فرمود:


« فرزندم چنین در کربلا در حال تنهایی و تشنگی شهید خواهد شد، هر کس او را یاری کند ، مرا و فرزندش حضرت قائم (ع) را یاری کرده است».


به همین دلیل است که دوستی سیدالشهداء (ع) به منزله محبت به همه اهل بیت (ع) و زیارت ایشان ،  زیارت همه و گریه بر ایشان ، گریه بر همه و ادای حقّ ایشان ، ادای حقوق همه امامان (ع) و نصرت و یاری ایشان ، نصرت و یاری همه اهل بیت (ع) است .


پس هر کس در هر زمان و با هر عنوان، امر و اهداف سیدالشهداء (ع) را زنده نماید و ایشان را نصرت و یاری کند ؛ امر و اهداف حضرت قائم (ع) را زنده گردانیده و [در حقیقت] آن حضرت را یاری نموده و در زمره یاران آن جناب داخل گردیده است


، زیرا در این زمان خون خواه و صاحب مصیبت عظمای او در عالم ، کسی جز وجود مبارک حضرت صاحب العصر و الزمان (ع) نیست و روشن است که حضور در عزای او و همراهی با صاحب سوگ ، نوعی یاری نمودن او به شمار می‌رود


نامه های امام زمان (عج) به شیخ مفید



نامه اول:

برادر با ایمان و دوست رشید ما

نامه‌ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که خداوند عزت وی را مستدام بدارد.

سلام خداوند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاص آراسته‌ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوص هستی.

ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم، و از پیشگاه مقدس خداوندی استدعا می‌کنیم که بر سید و مولای حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بی‌نهایت خویش را نازل فرماید.

از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنیم.

شما مکلف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان دارد.

با یاری خداوند متعال در مقابل دشمنان ما که از دین خداوند روی برگردانده‌اند بر اساس تذکرات، استقامت کن و با خواست الهی دستورات ما را به آنان که از تو می‌پذیرند و گفتار ما موجب آرامش آنها می‌باشد، ابلاغ کن. با این که بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی آنها ما و شیعیان‌مان تا زمانی که حکومت در اختیار ستمگران است در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها بسر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند ولی اکثر شما مرتکب شدید باخبریم.

اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند.
از عهدشکنی‎ها و پشت‌ سر گذاشتن عهد و پیمان‎ها با اطلاعیم(که همین عوامل موجب بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است). گویی اینها از لغزش‎های خود خبر ندارند، با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمی‌کنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند.

پس، از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید.

در برابر فتنه‌هایی که پیش می‌آید و البته عده‌ای در این آزمایش و برخورد با فتنه‌ها هلاک می‌شوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانه‌های حرکت و قیام ما هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی‌رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.

تقیه را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین می‌کنم.

... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.

امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده‌ای ندارد و سودی نبخشد.

عدم التزام به دستورات ما، موجب می‌شود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.

ای شیخ مفید! خداوند شما را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمت بی‌پایانش نصیب ما فرماید.(1)   



نامه دوم:

درود بر تو ای دوست پراخلاص

اما بعد! درود بر تو ای دوست پراخلاص در دین خدا!

ای آن که در عشق و ایمان به خاندان وحی و رسالت به اوج آگاهی و یقین پر کشیده‎ای!

من نجات آن کسی را تضمین می‎کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به  راهی خداپسندانه گام سپارد.
ما در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را که جز او خدایی نیست، سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پیام آورمان محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان گرانقدر و پاک او درود و رحمت جاودانه می‎طلبیم.

و به تو که خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته، پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه‎ای که با صداقت از جانب ما می‎گویی، کامل و افزون سازد! اعلام می‎داریم که به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه و پیام کتبی مفتخر ساخته و تو را مسئول سازیم که آنچه را به تو می‎نگاریم، همه را به دوستان راستین ما که در قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.

به آن دوستان و شیفتگانی که خداوند به برکت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد و در پرتو حراست و عنایت خود به آنان، کارهایشان را کفایت و مشکلاتشان را مرتفع سازد.

از این رو به آنچه یادآوری کردیم، آگاه باش که خداوند با یاریش تو را در برابر دشمنانش که از مرزهای دین او بیرون رفته‎اند، تأیید فرماید و نیز در کار بزرگ رسانیدن آنچه که به خواست خداوند بر تو یادآوری و ترسیم خواهیم نمود به  کسانی که بدانها اطمینان و اعتماد داری، عمل نما!

گرچه، ما اینک آنچه خداوند(بر اساس حکمت خویش) برای ما و پیروان با ایمانمان، صلاح اندیشیده است، تا هنگامی که حکومت دنیا در دست فاسقان و استبدادگران است، در مکانی دور از قلمرو بیدادگران سکونت گزیده‎ایم، اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما به خوبی آگاهیم.

چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما پوشیده نمی‎ماند و شرایط غمبار و دردناکی که شما بدان گرفتار آمده‎اید، آنگونه که هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی که بسیاری از شما به راه و رسم ناپسندی که پیشینیان شایسته کردارتان از آن دوری می‎گزیدند، روی آورده و پیمان فطرت را، به گونه‎ای پشت سر انداختید که گویی هرگز بدان آگاه نیستید ... .

شما باید با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می‎سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما می‎گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا می‎رسد، در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه  و زشتکاری، او را از  کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
وآنگاه (به کیفر گناهان) به این شرایط غمبار و خفت انگیز گرفتار گشتید.

ما از سرپرستی و رسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده‎ایم؛ که اگر جز این بود، موج سختی‎ها بر شما فرود می‎آمد و دشمنان بدخواه و کینه‎توز، شما را ریشه کن  می‎ساختند.

پس پروای خداوند را پیشه سازید و از (اهداف بلند آسمانی) ما پشتیبانی کنید تا شما را از فتنه‎ای که به سویتان روی آورده است و شما اینک در لبه پرتگاه آن قرار گرفته‎اید نجات بخشیم. از نگون بختی و فتنه‎ای که هر کس مرگش فرا رسیده باشد در آن نابود می‎گردد و آن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور می‎ماند، و آن فتنه، نشانه‎ای از نشانه‎های نزدیک شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دستور ما، به وسیله شماست.

خداوند نور خود را، گرچه شرک گرایان را، خوش نیاید، کامل خواهد گردانید. از برافروختن و شعله‎ور ساختن آتش پرشراره جاهلیت که گروه‎های اموی مسلک، آن را برافروخته و گروه هدایت یافتگان را بوسیله آن می‎ترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده و بدان چنگ زنید! من نجات آن کسی را تضمین می‎کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به  راهی خداپسندانه گام سپارد.

از رویدادی که به هنگامه فرارسیدن جمادی الاول امسال روی خواهد داد، عبرت آموزید و از خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد سهمگین از آن بیدار شوید. بزودی نشانه‎ای روشن از آسمان و نشانه‎ای روشن از زمین پدیدار خواهد گشت.

در شرق عالم رویدادهای اندوهبار و دلهره آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروه‎هایی که از اسلام بیرون رفته‎اند، بر عراق سلطه خواهند یافت. بر اثر سیاست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگی معیشت و روزی می‎شوند و پس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگری بدکار، رنج‎ها و دردها برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپیشگان درست اندیش و شایسته کردار، از نابودی او شادمان خواهند شد.

ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواسته‎ات) را خواستیم.
مردمی که از نقاط مختلف کره زمین به زیارت خانه خدا می‎روند، هرچه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعیت ویژه‎ای خواهیم داشت که در پرتو نظم و تدبیر و انسجام، آشکار می‎گردد.

از این رو هر یک از شما باید با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می‎سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما می‎گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا می‎رسد، در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه  و زشتکاری، او را از  کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.

خداوند، راه رشد و رستگاری را به شماها الهام بخشد و وسایل پیروزی به مهر  و لطف خویش، برایتان فراهم آورد هان ای برادر پر مهر و پر اخلاق و با صفای در محبت! و ای یار و یاور با وفای ما!

این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیداریش که هرگز آن را خواب نمی‎گیرد، تو را حفظ کند، این نامه را نگهدار و آنچه را برایت نگاشته‎ایم به کسی نشان مده و هیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز و آنچه در این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو و به خواست خداوند پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای  آن، سفارش کن و درود خدا بر محمد و خاندان پاک و پاکیزه‎اش باد!



نامه سوم:

درود خدا بر تو ای یاری رسان حق!

درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آن که با گفتار راستین و شایسته، مردم را بسوی حق فرا می‎خوانی!

در جریان باش که بخاطر کارهای سازنده و شایسته‎ات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به  انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.
ما در نامه خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما و خدای نیاکان (گرانقدر) ما است، سپاس می‎گذاریم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(صلی الله علیه و آله) آخرین پیام آور خدا و خاندان پاک و مطهرش،  درودی جاودانه می‎طلبیم.

و بعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند بدان وسیله‎ای که به سبب دوستان ویژه خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.

ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواسته‎ات) را خواستیم.

ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته بر فراز قله‎ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده‎ایم که به تازگی به خاطر عناصری بیداد پیشه و بی ایمان، بناگزیر از منطقه‎ای پر دار و درخت بدین جا آمده‎ایم و بزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی به دور نیست، فرود خواهیم آمد و از وضعیت و شرایط آینده خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان باشی که بخاطر کارهای سازنده و شایسته‎ات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به  انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.

از این رو تو - که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمی‎گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه‎ای که جان آنان را که آن را در دل‎هایشان کشته‎اند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! و باید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردگان، شادمان و جنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.

هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته‎کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می‎دهیم که هر کس از برادران دینی‎ات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاری‎های تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود.
و نشانه حرکت و جنبش ما از این خانه‎نشینی و کناره‎گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی و رسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه و نکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خون‎های محترم را حلال شمرده و به نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آوردگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار و تجاوزکارانه خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایسته‎کردار، بوسیله نیایش و راز و نیازی که از فرمانروای آسمان و زمین پوشیده نمی‎ماند، آنان را حفاظت و نگهداری خواهیم کرد.

بنابراین قلب‎های دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمینان یابد و آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگیری‎های هراس‎انگیزی، آنان را به دلهره می‎افکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود و سرانجام، کار با دست توانا و ساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند - شایسته و نیکو خواهد بود.

هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته‎کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می‎دهیم که هر کس از برادران دینی‎ات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاری‎های تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود و هر آن کس که در دادن نعمت‎هایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهاد و سرای دیگر، بازنده و زیانکار خواهد بود.

دوست واقعی! اکر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد - براستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمی‎افتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان می‎گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمی‎دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی‎دارد.

خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش باد!

نبش قبر جناب حر (ره) توسط شاه اسماعیل



هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود.


اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.


پرسیدند: « چرا؟»

استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.

توضیح دادند که:


« شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»


شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم.


در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »


پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.

هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است.


زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.


شاه اسماعیل گفت:


« این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران.


به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.


به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد


. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان  فراخواند.