چهل حدیث از آقا امام حسین


این کتاب مجموعه ای از سخنان آقا امام حسین هستش


جوونا از دست ندین



دانلود در ادامه مطلب...


دانلود

نظرات 5 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

سه ساله دختر که کتک نداره
اون که قباله فدک نداره
چقدر ناله زدم من
سه ساله زدن نداره

السلام علیک یا اهل البیت النبوة

سعید چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

امّ‌الفضل – همسر عباس بن عبدالمطلب(ره)- می‌گوید: قبل از ولادت حضرت اباعبدالله علیه السلام شبی در خواب دیدم که تکه‌ای از گوشت بدن رسول خدا(ص) از تن مبارک جدا گشت و بر روی دامن من افتاد. تعبیر آن را از آن حضرت سوال نمودم، ایشان فرمودند: «اگر خوابت راست باشد، خواب خوبی دیده‌ای، چرا که فاطمه(س) پسر خواهد آورد و او را برای شیر دادن به تو خواهد سپرد.

امّ‌الفضل می‌گوید: همان که پیامبر(ص) فرمودند اتفاق افتاد، روزی امام حسین(ع) را [که برای شیر دادن به من سپرده شده بود] نزد پیامبر اکرم(ص) برده و او را به آغوش آن حضرت دادم، در همان حال او بول کرد و قطره‌ای از آن روی لباس پیامبر(ص) چکید؛ من هم او را نیشگون گرفتم و او گریه کرد. در این هنگام نبی اکرم(ص) فرمودند:

«آرام باش ام‌الفضل لباس من شسته می‌شود؛ فرزندم را رنجاندی».

او می‌گوید: امام حسین(ع) را در آغوش پیامبر اکرم(ص) رها کرده و رفتم که برای او آب بیاورم، وقتی برگشتم رسول خدا(ص) را گریان دیدم و عرض کردم: یا رسول‌الله(ص) چرا گریه می‌کنید؟

آن حضرت فرمود: «اکنون جبرئیل(ع) به نزدم آمد و خبر آورد که امتم این فرزند مرا خواهند کشت؛ خداوند شفاعتم را در روز قیامت شامل ایشان نگرداند».

سعید چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

راوی می‌گوید: دو سال پس از ولادت امام حسین(ع)، هنگامی که نبی مکرم(ص) برای سفری که پیش آمده بود از شهر خارج شدند، در قسمتی از راه توقف کردند و در حالی که کمله استرجاع یعنی «اِنّا لله و اِنّا الیه راجعون» بر زبانشان جاری بود چشمان مبارکشان گریان شد.

از دلیل آن سوال شد، حضرت فرمودند:

«اکنون جبرئیل(ع) اینجا بود و به من خبر داد که در کنار رود فرات سرزمینی است که به آن کربلا می‌گویند و در آنجا فرزندم حسین(ع) پسر فاطمه(س) کشته خواهد شد».

از ایشان سوال شد، یا رسول الله چه کسی او را می‌کشد؟

حضرت فرمودند:

«مردی که نامش یزید است و گویی اکنون قتلگاه و مدفن فرزندم را می‌بینم».

سپس حضرت با اندوه فراوان از آن سفر بازگشته و بالای منبر رفتند و در حالی که امام حسن و امام حسین(ع) در کنار ایشان بودند خطبه‌ای خوانده و مردم را موعظه نمودند و پس از آن که خطبه حضرت به پایان رسید دست راست خویش را بر سر امام حسن(ع) و دست چپ را بر سر امام حسین(ع) نهاده و سر مبارک خویش را به سوی آسمان بلند کردند و آنگاه عرض کردند:

«خداوندا، همانا محمد(ص) بنده و فرستاده توست و این دو نیکوترین افراد خاندانم و برگزیده فرزندانم و اهل بیت من هستند و اینانند کسانی که بعد از خود ایشان را در میان امتم خفیفه گردانیدم، همانا جبرئیل(ع) برایم خبر آورد که این فرزندم(امام حسین(ع)) کشته و خوار خواهد گشت، خداوندا برای او در مرگش برکت قرار داده و او را سرور شهیدان قرار ده، پروردگارا در زندگی قاتل و تحقیرکننده‌اش برکتی قرار مده».

راوی می‌گوید: پس از سخنان پیامبر(ص) مردم حاضر در مسجد با ناله و فریاد گریستند سپس حضرت رسول(ص) فرمودند:

«آیا گریه می‌کنید ولی یاریش نمی‌کنید؟»

آنگاه حضرت در حالی که رنگش دگرگون شده و چهره‌اش سرخ گشته بود بازگشت و با چشمانی پر از اشک خطبه کوتاه دیگری ایراد کرده و فرمودند:

«ای مردم همانا من دو چیز گرانبها در میان شما به جا می‌گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری خاندان و اهل بیتم و دودمانم و شهد وجودم و میوه دلم. بدانید که این دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و آگاه باشید که من منتظر آن دو هستم، همانا من در مورد ایشان چیزی از شما نمی‌خواهم مگر محبت و دوستی اهل بیتم که خداوند امر فرمود آن را از شما بخواهم، مراقب باشید فردای قیامت در کنار حوض کوثر مرا در حالی که با ایشان دشمنی و ستم کرده و آنان را به شهادت رسانده‌اید ملاقات نکنید.

بدانید که در روز قیامت سه گروه از این امت تحت لوای سه پرچم به نزد من خواهند آمد، یک گروه با پرچم سیاه و ظلمانی در حالی که ملائکه از آنان گریزان هستند نزد من می‌ایستند و من می‌پرسم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا از یاد برده‌اند می‌گویند: ما موحدان عربیم.

من به ایشان می‌گویم: من احمد(ص) پیامبر عرب و عجم هستم. آنها می‌گویند: ما جزء امت تو هستیم یا احمد(ص).

و من می‌پرسم: بعد از من با اهل بیت و خاندانم و کتاب خدا چه رفتاری کردید؟ آنها می‌گویند: کتاب خدا را که ضایع کردیم و اما عترت و خاندانت، تمام سعیمان این بود که از روی زمین نابودشان کنیم.

در این هنگام من از آنها روی بر می‌گردانم و آنها با چهره‌هایی سیاه و حالتی عطشان و بسیار تشنه از نزدم می‌روند.

پس از آن گروه دیگر با پرچمی سیاه‌تر از اولی به نزدم می‌آیند و من به ایشان می‌گویم: پس از من با دو گوهر گرانبهای بزرگ و کوچک یعنی کتاب خدا(ثقل اکبر) و اهل بیتم(ثقل اصغر) چه کردید؟

آنها می‌گویند: با قرآ« که مخالفت کردیم و اما اهل بیتت را خوار کرده و مزه تمام مصیبت‌ها را به ایشان چشاندیم.

من هم می‌گویم: نفرین من بر شما باد. سپس آنها نیز با چهره‌هایی سیاه و حالتی عطشان و بسیار تشنه باز می‌گردند.

آنگاه گروه سوم با پرچمی که از نور می‌درخشد بر من وارد می‌شوند و من از ایشان می‌پرسم: شما کیستید؟

آنها می‌گویند: ما اهل توحید و تقوا هستیم. ما امت محمد(ص) و بازماندگان اهل حقّیم، به کتاب خدایمان قرآن عمل کردیم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام دانستیم و اهل بیت پیامبرمان محمد(ص) را گرامی داشته و دوست دارشان بودیم و تا جایی که می‌توانستیم یاریشان کردیم و همراه آنان با دشمنانشان جنگیدیم.

سپس من به آنها می‌گویم: خوشحال باشید که من پیامبر شما محمد(ص) هستم و به درستی شما در دنیا همان گونه که بودید که گفتید. آنگاه آنان را از حوض خود (کوثر) سیراب می‌کنم و آنان در حالی که خوشحال و شادمان قدم بر می‌دارند بر‌می‌گردند و وارد بهشت می‌شوند تا برای همیشه در آن جاودانه زندگی کنند».

سعید چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

فرشید جون وظیفمونه بگیم!
اگه فهمیدن خدارو شکر
و اگه نفهمیدن
خودشون می دونن و
خداشون و
روز قیامت و
حضرت زهرا!

برقرار باشی و سبز!

میثم چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ http://blue23blue.blogfa.com

امام حسین (ع): بترس‌ از ستم‌ کردن‌ بر کسی‌ که‌ به‌ جز خدا یاور‌ ندارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد